كودكم

امید آن را دارم که سهم سحاب من از این دنیا سعادت ٰ انسانیت ٰ ایمان و غرور باشد

چند روزپیش داشتم لباسهای جدیدی که برا سحاب خریده بودم رو مرتب می کردم که متوجه موردی شدم کمی دلم گرفت نکه ناراحت شدم نه فقط یه حسی بهم دست داد که نمیتونم الان بیان کنم بیخیال اما اینجوری مینویسم موضوع این بود که یاد روزی افتادم که تازه میخواستم برا سحاب لباس بخرم قبل از تولدش !بیشتر لباسهای سحاب که من هر کدوم رو با چه شوق و ذوقی خریده بودمو قبل از اینکه حتی سحاب متولد بشه روزی چند بار اونها رو از ساک مخصوص در می اوردم با حسرت نگاهشون میکردم بعد میبوییدم و با خودم میگفتم خدایا یعنی میشه روزی بیاد که من اینها رو تن پسرم ببینم و بعد اونارو تا میزدم و میزاشتم سر جاشون !!

اما الان تازه متوجه شدم که چقدر زود زندگی میگذره و ماها غافلیم !!

اره پسرک من اومد و لباسها رو پوشید و من دیدمش و الان تازه دیگه کوچیک و تنگ شدن و بدرد سحابم نمیخورند . شاید فقط برای من که سالها اونها رو نگه میدارم تا برام بشن یه خاطره از زمان تولد تک پسرم سحاب خوب باشن البته شاید فرداها سحاب خودش هم با دیدن این وسایل و لباسها خوشش بیاد و تا اخر عمرش اونها رو نگه داره و براش بشه یه گنجینه از خاطرات شیرین دوران کودکیش

سحاب کوچولوی من الان ۱۳ ماه و ۴ روزش تمام شده

چند روز بود که سرماخوردگی داشت و تبش پایین نمی اومد بالاخره اولین پینی سلین سحابو ۱۸ آذرماه سال ۹۱ زدیم و شکر خدا بهتر شده

سحاب یک ساله من الان دیگه ۶ تا دندون داره ۴ تا بالا دو تا پایین ٰ

ددرمیگه - پوف میکنه - بابای میکنه - بابا میگه - ماما میگه - نی نی نی میگه - ۴ دست و پا راه می ره گاهی وایب میسته و به کمک راه میره - سر سفرره لیوان و اب و نشون میده - میخواد خودش غذا بخوره - عکس باباشو نشون میده - بالششو خیلی دوست داره وقتی میگی بخواب خودش میره روش میخوابه نی نی هاشو بوس میکنه -حموم ودستشویی و مسواکارو میشناسه -جاروبرقی و لباسشویی رو میشناسه - وقتی میگی نی نی رو نگاه کن تلویزیونو نشون میده - بعضی از تبلبغارو خیلی دوست داره - کشوی تلویزیونو در میاره و هر چی توشه میریزه بیررون - برای مامانش کتاب میخونه - یه لالایی مخصوص داره که تقریبا با اون میخوابه و باباش میخونه -کالسکشو میشناسه - بیرونو میشناسه -مغازه باباجی رو دوست داره - ماشینو داییشو دوست داره از فرمونش میگیره-آدا میگه -تنقلات فعلا کیک اونم گاهی - غذاهاشو گاهی میخوره -ماست دوست داره - صبحا کارتون نگاه میکنه - برا مامانش کتاب میخونه -دعواش میکنه-تنهایی رو دوست نداره -نانای میکنه - دست میزنه - سینه میزنه - جیزا میشناسه - تلفونو میشناسه - عروسکای خرگوشو پلنگ صورتیشو میشناسه -البته بیشتر اینارو ده ماهگی انجام میداد الانم یکم بزرگ شده -

خودش بازی میکنه با استخر توپش -تاب بازی میکنه -اجرهاشو جورچین میکنه رو هم - توپاشو میندازه تو استخر - سوت میزنه

--------------------

۱۰ تیر خیز رفتن سحاب -۳۱ تیر- چهار دست وپا رفتن سحاب روی زانو

۵مرداد ددر گفتن - ۱۰ مرداد پوف کردن-

۱۵ شهریور رقصیدن سحاب اولین بار ۲۱ شهریور کتاب خواندن برای مامان ۳۰ شهریو ر بابای کردن -

۱مهر بابا گفتن - ۱۴ شهریور اولین دندان بالایی سحاب سمت چپ ۱۷ مهر برخواستن سحاب ۱۸ مهردومین دندان بالایی سمت راست -

۳ آبان سرماخوردگی - ۴ آبان سیبنه زدن - ۲۰ آبان سومین دندان بالایی -۱۵ آبان رسیدن وسایل تزئینات تم تولد زنبوری سحاب از موسسه آشنا - ۱۶ تزئین اتاق تولد سحاب - ۱۷ تولد سحاب -

۱۵ اذر چهرمین دندان بالایی سحاب

۱۸ آذر اولین پنی سیلین سحاب -

+ نوشته شده در ۱۳۹۱/۰۹/۲۱ساعت 17:57 توسط مامان و بابا |

Design By : pofaki.ir