عکس های از سحاب 3
این وبلاگ روز چهلم سحاب درست شده است اما نوشته هایش قبل از بدنیا آمدن سحابم میباشد
مسافر کوچک من سفر سلامت
رسيدنت بخير مسافر كوچك من
خوش قدم باشی فرشته کوچک
مامان جان سفرت دارد به آخر میرسدو تو چه حس و حال غریبی داری
برای آمدن به این دنیای زیبا آماده ای؟ما که بیصبرانه انتظارت را میکشیمانتظار بوییدن و بوسیدن و در اغوش کشیدنت
وای چه لذتی در وصال نهفته است و چه غمی در جدایی
دقایق آهسته تر ، این همه شتاب از برای چیست؟من و پسركم روزهاو رازها با هم داشته ایم
دلم براي تكان هايت تنگ خواهد شد
دلم براي همه اين روزهاي با هم بودن تنگ خواهد شد
دلم براي همه اين بي قراريها ، بي خوابي ها ، و درد ها تنگ خواهد شد
خدایا ، این زیبایی ها را به همه بچشان .
بارالها مرا به آرزویم رساندی و مادر شدم...همه کسانی را که در انتظار به سر میبرند شاد گردان !
پروردگارا ، پسرم را و همسرم را و کشتی کوچک زندگیم را به تو میسپارم تو خود ناخدایمان باش
چند روز تا پایان انتظار؟
چند روز تا لحظه دیدار؟
چند روز تا مادر شدن ؟
چند روز تا شروع لحظه های ناب اولین بار ها؟
چند روز تا تجربه های جدید باور نکردنی ؟
چند روز تا آغاز مسولیت های ناشناخته؟
چند روز تا درک عشق مادری ؟
چند روز تا دیدن و نوازش ثمره عشقمان ؟
چند روز تا روبرویی با حقیقتی بس شیرین؟
چند روز تا سه نفره شدنمان ؟
چند روز تا بهشتی شدن؟
چند روز تا به اوج لذت عشق رسیدن مادری کردن..بی ادعا عشق ورزیدن میتوانم آیا ؟.......میتوانم؟........ خدایا کمکم میکنی؟میدانم مانند همیشه هوایم را داری ! حس غریبی دارم حسی ناشناخته..میدانم اما همه چیز به خوبی پیش میرود.پسر عزیزم ُ پسر رویاهایم ، اکنون دیگر آماده شروع زندگیست
بزرگ شده وبالنده بارالها بار الها سپاس که همه روزها را بی خطر برایم رقم زدی.ممنونم که این شايستگی را در من دیدی و این لذت و شادی را به من بخشیدی ! پسرم برایت مینویسم تا تک تک این ثانیه ها را ثبت کنم مبادا فراموش کنم این روزهای ناب و سخت را .
پروردگارا نگهبان فرشته كوچكم باش
كودم دلنشينم دستهايت بوي روزهاي عشق مرا ميدهند از اخرين باري كه برايت نوشيتم خيلي كارها كرديم كه يكي يكي برايت مينويسم
همه خريدهايت را كرديم از عروسكهاي كوچك تا بزرگ اتاق خواب نارنجيت را درست كرديم تخت كمد بوفه كنسولت را ۳۱/۶/۹۰ تحويل دادن هر چي كه دلت بخواهد برايت از الان خريديم
ديروز رفتيم برايت لباس مراسم اسم گذاريت را خريديم سفيد با خطهاي سرمه اي تازه پدرت براي آمدنت ماشينش را عوض كرد يه ۲۰۶ سفيد صندوقدار كه اولين مسافرتمونم با پدر بزرگ و مادربزرگت تهران خونه عمه حكيمه و عمه فهيمه بود
اين دومين باري بود كه به تهران سفر ميكردي تازه يه ماه پيش به اسياب خرابه و جلفا هم رفتيم
بي تابي نكن بخواب كودك دلنشينم ديگر براي امدنت چيزي نمانده روزهارو ميشماريم اما با دلي پرا ز دلهره و استرس
ديشب چشمهايت را در خواب ديدم چشم هایت چه دلبرانه است
ناز ،کنار ِ ناز ِ تو هیچ است ...
چشم هایت تمام ِ فصل های عاشقانه من بود
تو عشقی ؟
یا عشق تو ؟
تو کودکی های منی یا کودکی های پدرت ؟تو کدام ِ مایی ؟
که انقدر دلنشین و ُ دلبرانه ای
فدای تو تمام ِ لحظه های من.
حالا يكم هم از پدرت بگيم اخه دفعه قبل كلايه ميكرد كه چرا اول از خودت ميگي بعد من
پدرت تو رو اندازه ی حرفای نگفته که تو دلش مانده دوستت داره...
حرفای نگفته ی پدرت از ستاره ها هم بیشتره
من هر روز با شعرهايم كه تمام احساس من است نوازشت ميكنم
لمست ميكنم مي بوسمت موهاي نرمت را شانه ميكنم
صورتت را ميشويم و به تو شعر ميدهم تا گرسنه ي احساس نباشي
تا روزي كه به دنيا مي آيي احساست دم دستت باشد
قايمش نكني ،عزيزك من
اما پدرت بالاخره مرده و هر احساسي رو به زبون نمياره اما بي صبرانه منتظر ورود توبه زندگيمان است
و ما هر روز عاشق تر از روز ِ قبل ميشويم عشق من و پدرت براي همديگه بي انتهاست به همين راحتي.
تو وادارمان ميكني تا دوباره به لهجه ي كودكي هايمان با تو صحبت كنيم.
و روي حياطي كه هنوز كف آ ن خاكيست و آب پاشي شده
با تو پابرهنه بدويم تا كف ِ پاهايمان گِلي شود.
تو وادارمان ميكني با خودمان شرط ببندم تمامِ كوچه هاي بن بست دنيا را ناديده بگيريم.
مي خواهم خدا را ببوسم كه تو و پدر مهربانت را در من خلاصه كرد.
ميخواهم شادي انتظار تو را آبي ببافم مي خواهم به تو عادت كنم.
چه خوب كه پدرت بود و هست و چه خوب كه تو فرزند مايي
چه خوب كه قرار است بيايي تا قاصدك بچينيم
براي هم آرزو كنيم چه خوب كه من قرار است مادرت باشم
قرار است به جان من قسم ياد كني
قرار است صدايم كني قرار است هزار بار برايت لالايي بخوانم
تا بخوابي و وقتي كه خوابي دلشور ه داشته باشم كه
مبادا كابوس ببيني
قرار است برايت و ان يكاد بخوانم كه چشم زخم نبيني
قرار است با تو راه روم كه ياد بگيريزمين نيفتي.
و هزار قرار ديگر كه فقط خدا ميداند چقدر شنيدني و ُ ديدنيست.
صداي قلب پدرت صداي زندگست دوست دارم مثل پدرت باشي مهربان و دوست داشتني
مادرانه ترين لحظه هاي امروزم
همين لحظه است همين لحظه كه با تمام جان عاشقم عاشق پدرت و تو
دوستت دارم را يواشكي به پدرت هديه كرده ام
هيچ كس به اندازه پدرت لايق دوست داشتن نيست
اميدوارم الگوي زندگيت پدرت باشد